شاخص هاي كيفي در سه حالت بر شاخص هاي كمي ترجيح دارند: وقتي اطلاعات كمي (مقداري) در دسترس نباشد، وقتي مشخصه مورد نظر ذاتا غير قابل اندازه گيري باشد و زماني كه هزينه اندازه گيري تعيين كننده باشد. در برخي حالات ارزيابي هاي كيفي مي توانند به نمادهاي كمي تبديل شوند.

 

نكته بسيار مهم اين است كه شاخص هاي ذهني (كيفي) را مي توان براي تعيين "وزن" شاخص هاي عيني به كار برد. همچنين شاخص هاي ذهني براي مقايسه هاي بين المللي مفيد نيستند زيرا سطح رضايتمندي افراد در كشورهاي مختلف به عوامل مختلف بستگي دارد. همچنين گاهي افراد از يك موضوع اطلاع يا شناخت كافي ندارند و در اين صورت نمي توان از شاخص هاي ذهني استفاده نمود. براي مثال اگر اكثريت مردم در يك بررسي نشان دهند كه با تراز موازنه پرداخت ها آشنا نيستند، آيا بايد دولت آن را كنار بگذارد.

 

در شاخص گذاری لازم است که موارد زیر را در نظر داشته باشیم:

 

1-     شاخص يا اطلاعاتي كه بر پايه آن شاخص مورد نظر محاسبه مي شود، باید از پيش مهيا باشد يا بتوان آن را به سادگي و ارزان به دست آورد. اين نكته براي كشوري نظير كشور ما كه در آن محدوديت شديد منابع جهت گردآوري و پردازش اطلاعات آماري وجود دارد، بسيار مهم است. هر نوع شاخص كه تهيه اطلاعات براي آن، هم مشكل و هم پر هزينه است، در مقايسه با شاخص هايي كه مبتني بر اطلاعات كم هزينه و فرآيند ارزان گردآوري اطلاعاتي اند، از قابليت استفاده عملي كمتري برخوردارند. البته ساير عوامل نيز ممكن است بر اين ملاحظات اولويت داشته باشند، به هر حال اين موضوع اهميت ويژه اي دارد.

 

2-     براي اينكه يك شاخص كارآيي داشته باشد، بايد در باره چيزي باشد كه قابل اندازه گيري است. زوال يا خسارت اجتماعي نمي تواند فی النفسه يك شاخص به شمار آيد. اما مواردی نظیر نرخ خودكشي، نرخ جابه جايي مردم، دامنه اي كه مردم ساكن در منطقه مشابه بر رفتار راي دهندگي يكديگر تاثير مي گذارند، - که ممکن است راه هایی برای اندازه گیری آنها بیابیم – شاخص هایی باشد که قابلیت اندازه گیری کمی را داشته باشند.

 

3-     روش گردآوري داده ها،‌ فرآوري داده ها و تدوين شاخص ها بايد واضح، شفاف و مطابق استاندارد باشد.

 

4-     ابزارتدوين و پايش شاخص ها بايد در دسترس باشد كه شامل منابع مالي، انساني و فني است.

 

5-     يك شاخص بايد به سادگي قابل درك باشد. هر چند فرآيند اين درك كوتاه تر باشد، احتمال اينكه مردم به وسيله اقتصاددانان، سياست مداران و ساير گروه ها گمراه شوند، كمتر خواهد بود. درك شاخص هايي كه نتيجه تعديل و تفسيرهاي بسيار پيچيده رياضي باشند، نه تنها در مقايسه با شاخص هايي كه به سادگي از يك واقعيت خبر مي دهند، بسيار مشكل است، بلكه به مراتب از واقعيت و اهميت كمتري برخوردارند.

 

6-     شاخص در عین قابل درک بودن، باید منعکس کننده واقعیت ها باشد و لازم نیست که حتما با يك ارزيابي خودبه خودي همراه باشد. براي مثال نسبت جمعيت 65 سال و بالاتر شاخص مهمي به شمار مي آيد، صرف نظر از اينكه فکر کنیم بالا بودن یا پایین بودن آن، امر خوب یا بدي است. اين شاخص چيزي به ما مي گويد كه چه بسا ممکن است ما آن را مهم تلقي مي كنيم.

 

7-     گاه لازم است که شاخص هايي را مبتني بر یک نظريه ارائه دهيم زيرا شاخص ها كمك مي كنند تا شرایط موجود را یا کار خود را به نسبت نظریه ای که داریم ارزشيابي كنيم.

 

8-     يك شاخص لازم نيست جديد باشد. اگر برخي از شاخص هاي آشنا مانند مرگ و مير كودكان، به گونه اي مناسب و دقيق برگزيده شوند، كار اشتباهي صورت نگرفته است. هميشه نبايد در انتظار مشاهده مجموعه اي از شاخص هاي صد در صد نو باشيم، زيرا در بسياري از موارد، بنيادهاي بسيار مستحكمي وجود دارد كه بر پايه آنها مي توان شاخص هايي را برگزيد كه پيشتر وجود داشته اند.

 

9-     شاخص باید پاسخگوی نیازهای ما باشند و در این صورت واضح ترين ويژگي يك شاخص همانا سنجش پذيري چيزي است كه به اهميت و حساس بودن آن معتقد باشيم. به عبارت ديگر اميد به زندگي مي تواند حالت كلي بهداشت جمعيت را نشان دهد. گاهي شاخص ها وجود دارند اما مصرفي ندارند. اين مشكلات جامعه يا مسائل مورد نظر ماست كه شاخص ها را به وجود مي آورند. زيرا داشتن صرفا كميت هاي آماري فايده اي ندارد. علت گزينش يك شاخص را دراين مي دانند كه به وسيله آن مي توان چيزي را كه يك مشكل اساسي به شمار مي رود هم اندازه گيري كرد و هم نمايان ساخت.

 

10- فاصله زمان موجود ميان حالتي كه يك موضوع بررسي مي شود تا زماني كه شاخص آن در دسترس قرار مي گيرد، بايد كوتاه باشد. اگر چه اين موضوع اهميت چنداني در گزينش شاخص ندارد، اما از نظر كارآيي و رضامندي مورد نياز براي انجام كار از اهميت چنداني برخوردار است. آنچه بسيار سودمند به نظر مي رسد يافتن شاخص هايي است كه قادر باشند در بروز حالات احتمالي در هر زمينه به مثابه علايم هشداردهنده عمل كنند.

 

11- زماني يك شاخص بسيار سودمند است كه بر پايه اطلاعاتي ساخته شده باشد كه بتوان آن را براي مقايسه مناطق گوناگون جغرافيايي و درگروه هاي اجتماعي متفاوت مورد استفاده قرار داد. بنابراين از طريق آن شاخص، بايد بتوان تصويري مناسب از توزيع را به دست داد و نه فقط ارقام كل يا متوسط را.

 

12- اگر چه مقايسه تطبيقي در سطح بين المللي مطلوب است، اما به علت تفاوت هاي موجود در شرايط زندگي و نهادهاي اجتماعي، همواره بدانيد كه اين مقايسه كاري بس دشوار است. به هر حال همواره شاخص هايي وجود دارند كه براي مقايسه هاي تطبيقي بين المللي مفيد هستند ولي در عين حال شاخص هايي وجود دارند كه اصلا براي مقايسه هاي جهاني مفيد نيستند.

 

13- مقبوليت اساسي شاخص ها در يك سطح متناسب (محلي، ملي يا بين المللي) بايد تقويت شود. شاخص هايي كه مورد پذيرش تصميم گيران و دولت مردان قرار نمي گيرند بعيد است كه در تصميم ها تاثير بگذارند.

 

 مشاركت و پشتيباني عمومي در كاربرد شاخص ها بسيار مطلوب است چرا كه يكي از اجزاي مورد نياز براي مشاركت وسيع اجتماعي، علاقه مندي به مسائل مربوط به جنسيت و مسائل بهبود وضعيت زنان است