بريتانيا يکي از قطب هاي اصلي جذب "دانشجويان خارجي"است. نه تنها کشورهاي آسيايي و آمريکاي لاتين، بلکه بخش مهمي از دانشجويان اروپايي و آمريکايي نيز جذب دانشگاه هاي بريتانيا مي شوند، به طوري که 40 درصد دانشجويان خارجي در بريتانيا از کشورهاي اروپايي هستند. البته دانشجويان کشورهاي مختلف اهداف متفاوتي از انتخاب بريتانيا براي تحصيل دارند. بنابر يک بررسي، دانشجويان خارجي در بريتانيا سه دسته هستند:
  آنها که براي يادگيري زبان انگليسي مي آيند.
  آنها که براي يادگيري يک حرفه تخصصي مي آيند.
  آنها که براي آشنايي با فرهنگ و جامعه بريتانيا و کسب تجربه جديد مي آيند
نگاهي به هدف هاي سه گانه فوق نشان مي دهد که آشنايي با "تفاوت" هاي فرهنگي و اجتماعي، هدف و انگيزه اصلي سفر دانشجويان به بريتانيا است. برخي براي يادگيري "زباني متفاوت" از "زبان مادري"، برخي براي آشنايي با "فرهنگي متفاوت" از "فرهنگ محلي"، و برخي نيز براي فراگيري "دانشي متفاوت" از "دانش هاي بومي" خود به بريتانيا مي آيند. 
دانشجويان ايراني که به بريتانيا اعزام مي شوند، اگرچه ناگزير زبان انگليسي را مي آموزند و کم و بيش با فرهنگ و جامعه بريتانيا نيز آشنا مي شوند، ولي هدف اصلي آنها اين دو مقوله نيست، بلکه آنها بيش از هر چيز براي فراگير علم و تخصص (دانشي متفاوت) به خارج اعزام مي شوند. اما در اين فرايند نه تنها با دانش متفاوت بلکه با "نظام آموزشي متفاوت" نيز مواجه مي شوند که براي دستيابي به دانش تخصصي دلخواه خود بايد با اين تفاوت ها آشنا و سازگار شوند. هدف اين مقاله اين است که با بررسي تفاوت هايي که دانشجويان خارجي آسيايي به خصوص ايراني بين نظام آموزش عالي بومي خود و نظام آموزش عالي بريتانيا تجربه مي کنند، برخي از مسائل موجود در راه توسعه علمي در ايران و برخي از ويژگي هاي فرهنگ دانشگاهي ايران را آشکار کنيم.            از اين رو در اين بخش به شرح تفاوت هاي ميان نظام آموزش عالي و دانشگاهي بريتانيا و ايران و مشکلات ناشي از آن مي پردازيم.
بر اساس تجربه فردي نگارنده، تفاوت هاي چشمگيري بين جامعه، فرهنگ و نظام آموزشي بريتانيا و ايران وجود دارد. اين تفاوت ها به گونه اي است که دانشجوي ايراني از همان اولين برخوردها و آشنايي ها با سيستم آموزشي بريتانيا به آنها پي مي برد. در اولين ملاقاتي که با استاد راهنمايم داشتم براي متقاعد کردن به اينکه او را به اسم کوچکش-ريچارد- خطاب کنم، ضرب المثل انگليسي ذکر کرد و گفت: "وقتي در رم هستي، بايد مطابق آداب و رسوم رومي ها زندگي کني." اگرچه پذيرفتم، اما هنوز بعد از چهار سال اين مسآله برايم جا نيافتاده است. چطور ممکن است دانشجويي چنين "گستاخانه" استادش را که "حق استادي" بر گردن او دارد با اسم کوچک خطاب کند؟
به تدريج دريافتم تفاوت هاي بسياري در زمينه روش هاي پژوهش و آموزش بين دو سيستم انگليسي و ايراني وجود دارد که به آنها اشاره خواهيم کرد. به هر حال، همان طور که گفتيم دانشجويان براي دستيابي به تخصص دلخواه خود با اين تفاوت ها آشنا و بايد سازگار شوند، فرايندي که اغلب به سهولت انجام نمي شود و اين تفاوت ها مشکلات زيادي براي دانشجويان ايجاد مي کند، مشکلاتي که تنها منحصر به دانشجويان ايراني نيست. بر اساس يک بررسي تجربي، مشکلاتي که عموما دانشجويان خارجي در غرب با آن مواجه مي شوند سه دسته اند:
.1مشکلات ناشي از تفاوت فرهنگي و زندگي در جامعه اي خارجي
عمده اين مشکلات عبارتند از:
  تبعيض نژادي و نگرش هاي منفي کشور ميزبان به آنها
  مشکلات زبان و ناتواني در ايجاد ارتباط کلامي مناسب
  مشکلات مسکن و داشتن محل زندگي مناسب
  مشکلات غذا و محدوديت هاي مذهبي، فرهنگي، و زيستي آن
  محدويت ها و فشارهاي مالي
  مشکلات روان شناختي، غربت و تنهايي
.2 مشکلات ناشي از تاخر در بلوغ فکري و نداشتن حس استقلال
.3     مشکلات ناشي از تفاوت نظام آموزشي و فرهنگ يادگيري و آموزش
دانشجويان ايراني- همانند ديگر دانشجويان خارجي- کم و بيش تمام اين مشکلات را تجربه    مي کنند. اين تفاوت ها باعث مي شود که دانشجوي ايراني در بدو ورود به دانشگاه، و حتي گاهي تا مدت هاي طولاني، دچار نوعي "احساس سردرگمي" در زمينه وظايف يا نقش هاي مورد انتظار از او در فرايند ارتباطي اش با دانشگاه و استاد راهنمايش شود. انسان شناسان اين وضعيت فرد تازه وارد در محيط فرهنگي کاملا متفاوت را "شوک فرهنگي" مي نامند. در واقع "شوک فرهنگي" در ميان دانشجويان نوعي واکنش طبيعي به وضعيتي است که فشار روحي و ناگوار ناشي از عدم آگاهي از انتظارات استاد، عدم وقوف به هنجارها و استاندارهاي دانشگاه، و ناتواني در پيش بيني اطمينان بخش درباره آينده و انجام موفقيت آميز دوره تحصيلي است.
تاکنون دو بررسي تجربي درباره مشکلات دانشجويان ايراني در خارج انجام گرفته و منتشر شده است. بررسي اول، تحقيقي است که توسط روان شناس بزرگ و صاحب نام اتو کلاين برگ و همکارانش در 1979 انجام شد. اين بررسي که به روش پيمايشي و با استفاده از پرسشنامه و مصاحبه در ميان دانشجويان يازده کشور جهان انجام شد، اولين بررسي جامع و شناخته شده در اين زمينه است. اتوکلاين برگ و همکارانش ضمن تاکيد بر مشکلات مختلف مسکن، زبان، و....تاکيد مي کنند که تفاوت هاي فرهنگي و تفاوت هاي "سبک يادگيري" و آموزش و پژوهش در ايران و کشورهاي غربي يکي از مهمترين مشکلات در راه پيشرفت تحصيلي دانشجويان بوده است.
اين موضوع در بررسي که در سال 1995 در زمينه "گفتمان دانشگاهي، سبک هاي يادگيري و بسترهاي فرهنگي دانشجويان ايراني" دکتري در دانشگاه ولانگانگ استراليا انجام گرفت، به نحو دقيق تري بررسي شد. اين تحقيق به روش "اتنوگرافيک" يا "مردم نگاري" انجام شد و نتايج آن در 1999 انتشار يافت. خانم دکتر سندمن-گي، مدرس و متخصص آموزش در دانشگاه ولانگانگ، در نتيجه گيري نهايي تحقيق خود علاوه بر اشاره به "مشکل زبان"، و "محدوديت زماني"- اينکه دانشجويان ايراني بايد در مدت سه سال رساله خود را بپايان برسانند -  به "مسائل فرهنگي" اشاره مي کند و آنها را مشکلات اصلي دانشجويان دانسته و اين مشکلات را به صورت زير خلاصه و فهرست مي کند:
 شيوه ها و اسلوب فکري: دانشجويان ايراني در پرسش کردن و طرح سئوال، کند و آهسته عمل مي کنند، اما در زمينه پذيرفتن ايده هايي که مي آموزند و بخاطر سپردن و حفظ کردن آنها- به خصوص جزييات پر آب و تاب- سريع هستند.
 استرس هاي فرهنگي: نگراني ها و محدوديت هاي مذهبي، اجتماعي، و سياسي در کنار استرس هاي خانوادگي و مشکلات زباني، اضطراب و تشويش هاي دانشجويان را تشديد مي کند.
 انزوا و محروميت اجتماعي: به دليل تفاوت هاي فرهنگي، مذهبي، و اجتماعي، ارتباطات دانشجويان با مردم محلي استراليا محدود و در نتيجه از کمک ها و حمايت هاي اندکي از طرف جامعه بهره مند مي شوند.
 سو تفاهم هاي فرهنگي: به دليل مشکلات زبان و ارتباط اجتماعي و وجود تفاوت هاي فرهنگي، اشکال گوناگوني از بدفهمي ها و سو» فهم هاي فرهنگي بين دانشجويان، استادان و کارکنان دانشگاه به وجود مي آيد که اين سو» فهم ها به کمک ها و حمايت هاي استادان از دانشجويان ايراني لطمه مي زند.
خانم سندمن-گي در نتيجه گيري نهايي تحقيق خود مي نويسد:
"اين بررسي نشان مي دهد که هم استادان راهنما و هم دانشجويان ايراني در زمينه شناخت و درک وظايف، ماهيت گفتمان هاي رشته و زمينه مطالعاتي، و روشي که اينها بايد تعليم داده، آموخته و بکار گرفته شوند، با مشکلات ناشي از اختلاف فرهنگي مواجه اند".
بررسي هاي متعدد نشان مي دهد مشکل "تفاوت فرهنگي" در سبک ها و روش هاي آموزش و يادگيري، ريشه در سابقه و پيشينه آموزشي و تربيتي دانشجويان دارد. اين موضوع تنها منحصر به دانشجويان ايراني نيست، بلکه اغلب دانشجويان چيني، هنگ کنک، عربستان سعودي، و مالزي و آسيايي که در دانشگاه هاي غربي تحصيل مي کنند با اين مشکل روبرو هستند.
انبوهي از مطالعات نشان مي دهند که دانشجويان آسيايي در غرب اغلب بر يادگيري طوطي وار و حفظ کردن، عدم تمايل براي مشارکت در مباحثه جدي و انتقادي در کلاس ها و سمينارها،       بي ميلي براي طرح پرسش ها و ديدگاه هاي شخصي، فقدان اعتماد بنفس کافي براي براي پرورش انديشه اي مستقل، ميل به ارائه گزارش هاي توصيفي و انباشتن رساله هاي خود به داده هاي خام توصيفي، اجتناب از ارائه بحث انتقادي و تحليلي، و گريز از مشارکت عميق در فرايند آموزش دارند.