انتقادات ديوئي از تعاريف تعليم و تربيت:

1-تعليم و تربيت به معناي آمادگي:

كودكان در زمان حاضر زندگي مي كنند،احتياجات و خواست ها و تمايلات ايشان با آنچه مربوط به سالمندان است فرق دارد.در ضمن آينده اي كه بزرگسالان انتظار دارند براي كودك مبهم مي باشد و با توجه به تغييرات علوم و اجتماع(نيم عمر اطلاعات)،تكاليفي كه براي كودك تعيين مي شود در آينده او تاثيري نخواهد داشت.

 هم بايد به حال كودك توجه كرد و هم به آينده او.از طريق حال است كه به آينده مورد انتظار مي رسيم.بنابراين در كنار توجه به آينده،بايد به رغبت و تمايلات فعلي كودك هم توجه نمود.

2-تعليم و تربيت به عنوان آشكار كردن استعدادها:

نظريه آشكار كردن استعدادهاي پنهاني، رشد را به عنوان يك امر محدود به طرف هدف معيني تلقي مي كند درصورتي كه رشد يك فرايند دائمي است كه هم به گذشته(وراثت)نظر دارد و هم به حال و آينده(محيط).       

3-تعليم و تربيت و پرورش قواي ذهني:

پاره اي ازمربيان، تعليم و تربيت را پرورش قواي ذهني مثل قوه ادراك،حافظه،يادآوري،تداعي معاني،دقت،اراده،تخيل و تعقل مي پنداشتند   

و روش آنان هم روش تمرين بود اما ديوئي وجود اين قوا را از نظر علمي قابل ترديد دانست.

4-تعليم و تربيت به عنوان تشكيل ذهن:

در اين نظريه تعليم و تربيت يعني تشكيل ذهن بوسيله ايجاد ارتباط و اتحاد ميان محتويات ذهني كه بوسيله امور خارجي وارد ذهن شده است.

در اين نظريه اهميت خاصي به محيط و امور عقلاني مربوط به آن داده شده است در صورتي كه در تجربيات عمومي،محيط و وضع شخصي هر دو موثر هستند. درباره تاثير روشي كه از روي آگاهي بيان شود و به كار رود زياد مطالعه شده و نقش احساس يا طرز برخورد فرد كه بدون آگاهي در تجربيات او موثر است مورد غفلت واقع شده است.دراجراي اين نظريه مطالب مربوط به گذشته نسبت به امور جديد و غير قابل پيش بيني اهميت بيشتري دارند.

5-تعليم و تربيت به عنوان تكرار و توجه به گذشته:

اين نظريه داراي دو جنبه است، هم جنبه زيست شناسي دارد و هم جنبه فرهنگي.طبق اين نظريه فرد رشد مي كند اما رشد صحيح او شامل تكرار مراحل منظم تحول گذشته زندگي حيواني و تاريخ انساني است.تكرار مراحل تحولي در جنبه فيزيولوژيك رخ مي دهد و تجديد تاريخ انساني در سايه تعليم و تربيت صورت مي گيرد.توجه به گذشته ايجاب مي كند كه برنامه هاي تعليماتي، محصولات ادبي گذشته را مورد توجه قرار داده و افراد را به ميراث معنوي و فرهنگي آشنا سازد.

ديوئي معتقد است اگر بنا بود مراحل گذشته تكرار شوند تحولي صورت نمي گرفت و هر نسل مراحل گذشته نسل قبلي خود را تكرار مي كرد.توجه به تاريخ گذشته وقتي نتيجه دارد كه ارتباط آن با زمان حال روشن باشد،بدون ترديد ريشه وقايع زمان حاضر در گذشته است و اگر ما از اين نظر گذشته را مورد مطالعه قرار دهيم كار نيكوئي انجام داده ايم ولي مطالعه گذشته بدون توجه به ارتباط آن با زمان حال بي معني است و به طور يقين ميزانها و ملاك اعمال در گذشته را نمي توان به همان صورت پايه رفتار افراد در زمان حاضر قرار داد.

تعليم و تربيت به عنوان دوباره سازي

جان ديوئي تعليم و تربيت را عبارت مي داند از دوباره ساختن يا تجديدنظر در تجربيات و تشكيل مجدد آنها به منظور اينكه اين تجربيات به تجربيات گذشته معني بيشتري داده و براي هدايت تجربيات بعدي فرد را بهتر آماده سازند.تعليم و تربيت روابط و تاثير متقابل آنها را روشن مي سازد و فرد را از اين ارتباطات و تاثيرات متقابل آگاه مي سازد.

بنابراين درك ارتباط فعاليتها فرد را قادر مي سازد تا بتواند نتايج اعمال خود را پيش بيني كند و بدين وسيله تجربيات بعدي خود را هدايت نمايد.

ديوئي بين يك عمل عادي و يك عمل تربيتي تفاوت قائل مي شود و اين تفاوت را در توجه به نتيجه كار مي داند.

اصول تعليم و تربيت از نظر ديوئي:

1-تعليم و تربيت قديم در مقابل تعليم و تربيت مترقي:

يكي از نظرياتي كه پايه و اساس تعليم و تربيت قديم را تشكيل مي دهد ديدگاه منطق گرائي علمي است كه مشتمل بر اطلاعات و مهارتهائي است و وظيفه مدرسه انتقال اين اطلاعات و مهارتها به نسل جديد است.

در تعليم و تربيت قديم، ميزانها و قوانيني براي رفتار افراد تهيه شده بود كه افراد ملزم به رعايت آن بودند.شاگردان يك حالت اطاعت، پذيرندگي وپيروي بدون چون و چرا دارندو بزرگسالان و مقامات بالا براي آنها تصميم مي گيرند.كتب درسي نماينده عمده دانش و خرد گذشته است و معلمان به منزله وسيله اي هستند كه به كمك آنها شاگردان به مطالب و مواد درسي يعني همان اطلاعات و مهارتها دسترسي پيدا مي كنند.

در مقابل،تعليم و تربيت جديد محصول نارضائي از تعليم و تربيت قديم و انتقادي از آن است.يادگيري در تعليم و تربيت قديم يعني كسب معلومات،اما در تعليم و تربيت جديد يادگيري يعني تغييرات نسبتا پايدار در توان رفتاري در اثر تجربه.در مقابل تحميل از طرف مقامات بالا، رشد و تربيت فرد مورد نظر است.درمقابل آمادگي براي آينده اي دور و نامعلوم،استفاده از فرصتهاي موجود مورد توجه مي باشد و به جاي پيروي از هدفها و مواد ثابت،آشنائي به دنياي متغير مورد نظر است.  

 2-نظريه اساسي درباره تجربه:

ديوئي درباره رابطه تربيت و تجربه مي گويدتربيت از تجربه،به وسيله تجربه و براي تجربه است. اما تاكيد بر تجربه به تنهايي كافي نيست بلكه چگونگي تجربه است كه اهميت دارد.او براي بدست آوردن معياري كه به اعتبار آن بتوان درباره چگونگي تجربه قضاوت كرد، چند اصل بيان مي كند،اصل پيوستگي تجربه، اصل تاثير دو سويه، اصل مربوط به كنترل اجتماعي، اصل مربوط به آزادي، اصل مربوط به هدف و اصل مربوط به سازمان مواد درسي. 

الف-اصل پيوستگي تجربه: هر تجربه به تجربه هاي ديگر پيوسته است و در تجربه هاي پس از خود نيز، زنده مي ماند. تجربه اي كه به تجربه هاي بشتري بستگي داشته باشد و تجربه بيشتري را ممكن گرداند از نظر تربيت با اهميت تر است. بنابراين تجربه اي كه شوق به تجربه هاي بعدي را در انسان برانگيزد،تجربه اي خوب است و بالعكس.

ب-اصل تاثير دوسويه: به اين مطلب اشاره مي كند كه هر تجربه كننده هم تاثير مي گذارد و هم تاثير مي پذيرد، يعني هم عوامل دروني(يادگيري)و هم عوامل بيروني(تمدن)،در تجربه تاثير دارند.

پ-اصل مربوط به كنترل اجتماعي:در مدارس جديد فعاليتها جنبه اجتماعي دارند. هر يك از افراد احساس مسئوليت مي كنند و فرصت كافي براي كمك،براي آنان تامين شده است. روي همين زمينه، طبيعت كار افراد نظم و ترتيب لازم را بوجود مي آورد.

ت-اصل مربوط به آزادي:ديوئي در بيان مفهوم آزادي مي گويد:آزادي فقط نبودن مانع خارجي براي جنبش و حركت نيست. آزادي رفتار كردن طبق هوس و تمايلات نيست. آزادي توانائي كنترل خويش است.تنها آزادي كه داراي اهميت پاينده است،آزادي هوش است، يعني آزادي در مشاهده و قضاوت،كه بوسيله هدفهاي با ارزش برانگيخته مي شوند. خطاي رايج درباره آزادي اين است كه آن را با آزادي حركت يا با فعاليت جسماني و بيروني يكي مي شمارند.آرمان تربيت پديد آوردن توانائي كنترل خود است.

ث-اصل مربوط به هدف:آزادي با تعيين هدف و به معرض اجرا درآوردن آن ارتباط نزديك دارد، زيرا تعيين هدف و سازمان دادن وسائل براي اجراي آن،كار عقل و خرد است. افلاطون مي گويد: برده كسي است كه هدف ديگري را به معرض اجرا درآورد. حسن عمده مدارس جديد توجه به اهميت شركت شاگرد در تعيين هدفهائي است كه فعاليت هاي او را در جريان يادگيري هدايت مي كند.

ج-اصل مربوط به سازمان مواد درسي:مواد درسي علوم اجتماعي از تجربيات عادي زندگي انتخاب شوند. ارتباط دادن بين مفاهيم و تجربيات شخصي و علمي(معني دار كردن مطالب از آزوبل)رعايت شود.

در بحث سازماندهي محتواي برنامه درسي باز هم ديوئي "از علايق به رشته هاي علمي"را مطرح مي نمايد و با يك تير دو نشان را مي زند. در اين روش معلم كار خود را با در نظر گرفتن علايق و خواستهاي اظهار نشده دانش آموزان به عنوان پيش نياز مناسب آغاز خواهد نمود و از طريق گفت و شنود آنان را وادار مي كند تا علايق و خواستهاي خود را به طرز عميق تري بكاوند و به كشف اين حقيقت نائل آيند كه علايق آنان با علايق ديگران در اساس و زير بنا مرتبط است.

در پايان به يك مورد از ريشه هاي فرهنگي پراگماتيسم اشاره مي كنيم:

به نظر پراگماتيستها، نحوه تشكيل و توسعه كشور آمريكا اين حقيقت را كه بهبود شرايط زندگي انساني تنها در سايه فعاليت هايي كه تحت راهنمايي نيروي عقلاني قرار دارد امكان پذير مي باشد، اثبات مي كند.برخورد مهاجران اروپايي با سرزمين جديد و كوشش براي تشكيل جامعه اي بدون سابقه، مستلزم به كار انداختن نيروي عقلاني و استفاده از آن در تمام شئون زندگي بود.   

منابع:

1-آلوستاني فرد،محسن.(1385).درآمدي بر پراگماتيسم.برگرفته از سايتwww.magiran.com در تاريخ25/12/1386.

2- شريعتمداري،علي.(1386).اصول و فلسفه تعليم و تربيت.تهران:انتشارات امير كبير.

3-.شريعتمداري،علي.(1380).اصول تعليم و تربيت.تهران:انتشارات دانشگاه تهران.

4- شريعتمداري،علي.(1375).مربيان بزرگ(رابرت اوليچ).اصفهان:انتشارات دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوراسكان.

5- محمودنيا، عليرضا. (1376).تحليل و ارزيابي تطبيقي انديشه هاي فلسفي و تربيتي ژان ژاك روسو و جان ديوئي.رساله دوره دكتري علوم تربيتي دانشگاه تربيت مدرس.

6- نقيب زاده،مير عبدالحسين.(1385).نگاهي به فلسفه آموزش و پرورش.تهران:انتشارات طهوري.

 

 

    



* دانشجوی مدیریت آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت