برنامهريزي استراتژيك
پيشرفت و توسعهي سريع در جهان امروز و تغييرات پرشتاب محيطي، آگاهي از تحولات را ضروري ساخته است.
نياز به برنامهريزي بر كسي پوشيده نيست. بياعتمادي ناشي از تغييرات محيطي و كسب سود بيشتر برنامهريزي را به ضرورتي انكارناپذير تبديل كرده است.
برنامهريزي استراتژيك عوامل اساسي خطرآفرين محيطي را تحليل ميكند و براي رسيدن به هدف از كوتاهترين راه ممكن، راهحلهاي مناسب ارايه ميدهد. به عبارت ديگر، برنامهريزي استراتژيك فرآيند تعيين اهداف سازمان و تصميمگيري دربارهي طرحهاي جامع عملياتي و اجرايي براي تحقق آن اهداف است. با وجود اهميت برنامهريزي استراتژيك هنوز در بسياري از سازمانها تاثير حياتي آن در رسيدن به اهداف سازمان به خوبي درك نشده است و حتا در بعضي مواقع مديران آن را يك امر تجملي و پرهزينه ميدانند. به عقيده بعضي از انديشمندان برنامهريزي استراتژيك بيانگر قدرت خلاقيت مديران و ساختن آينده است. به عبارت ديگر، مديران از طريق برنامهريزي استراتژيك آيندهسازي ميكنند. به كار بردن برنامهريزي استراتژيك، نيازمند همراهي ساير بخشها همچون R&D ، MIS و توسعهي منابع انساني است كه خود تحولي در بهبود و توسعهي سازمان به شمار ميآيد. پيش از آشنايي با فرآيند برنامهريزي استراتژيك لازم است كه عناصر آن شناخته شوند. اين عناصر عبارتاند از: تعريف، رسالت و اهداف و .... در ادامه به بيان اين عناصر مي پردازيم.
برنامهريزي استراتژيك
برنامهريزي استراتژيك در بخش دولتي تاريخي طولاني دارد. واژهي استراتژيك از كلمهي يوناني (STRATEGO) مركب از (STRATOS) به معناي ارتش و (EGO) به معناي رهبر گرفته شده است. با وجود اين، برنامهريزي استراتژيك در بخش خصوصي توسعه يافته است. با آنكه رويكردهاي برنامهريزي استراتژيك در بخش خصوصي تدوين شدهاند، ميتوانند به سازمان-دهي دولتي و غيرانتفاعي و همچنين جوامع و ديگر نهادها كمك كنند. (برايسون، برنامهريزي استراتژيك، ص 23). برنامهريزي استراتژيك را ميتوان تلاشي منظم و سازمانيافته براي تصميمگيري و مبادرت به اقدامات بنيادين تعريف كرد كه به موجب آنها، مشخصاتي از قبيل ماهيت يك سازمان و نوع فعاليتهاي آن مشخص خواهد شد.
(تعريف OLSEN AND EADIE) در تعريفي ديگر برنامهريزي استراتژيك فرآيندي است در تجهيز منابع سازمان و وحدت بخشيدن به تلاشهاي آن براي دستيابي به اهداف و رسالت بلندمدت با توجه به امكانات و محدوديتهاي دروني و بيروني.
در يك تعريف ديگر برنامهريزي استراتژيك به معناي فرآيند بررسي موقعيت فعلي و مسير آيندهي سازمان يا جامعه، تنظيم اهداف، تدوين يك استراتژي براي تحقق آن اهداف و اندازهگيري نتايج است. (هيوز، مديريت دولتي نوين ص 205) (تعريف (OSBORNE & GAEBLER) و تعريفي ديگر كه برنامهريزي استراتژيك را برنامهريزي در مورد هدفهاي بلندمدت سازمان و انتخاب فعاليت لازم براي تحقق آنها بيان ميدارد.
در اينجا تفاوتهاي بين برنامهريزي استراتژيك (STRATEGIC PLANNING) و برنامهريزي تاكتيكيTACTICAL PLANNING)) بيان ميشود. روشن است كه برنامهريزي تاكتيكي و استراتژيكي تفاوتهايي با يكديگر دارند، اما اين تفاوت داراي مرزهاي روشن نيست، زيرا آنچه كه براي يك فرد تصميم تاكتيكي است براي فرد ديگر ممكن است تصميم استراتژيك باشد. به طوري كه تشخيص تفاوت ميان آنها يك امر نسبي است و نه مطلق. (زاهدي ، الواني و فقيهي ، فرهنگ جامع مديريت ص 363)
با اين وجود، بعضي از تفاوتها را ميتوان به شرح زير برشمرد:
1. برنامهريزي تاكتيكي به طور كلي در سطوح مياني و پايهي سازمان انجام ميگيرد در حالي كه برنامهريزي استراتژيك در سطوح عالي شكل ميگيرد؛
2. در برنامهريزي تاكتيكي بيشتر بر منافع فعلي سازمان تاكيد ميشود در حالي كه در برنامهريزي استراتژيك به منافع آينده توجه ميشود. به بيان ديگر، ديد برنامهريزي تاكتيكي كوتاه مدت و ديد برنامهريزي استراتژيك بلندمدت است؛
3. در برنامهريزي تاكتيكي بيشتر روشهاي كار تجربه شده و متكي به دستاوردهاي گذشته مورد استفاده قرار ميگيرد در حالي كه در برنامهريزي جامع روشهاي نو و تجربه نشده نيز پا آزمايش ميشوند؛
4. برنامهريزي تاكتيكي نسبت به برنامهريزي استراتژيكي مخاطرهي كمتري دارد؛
5. تاكيد برنامهريزي تاكتيكي بر كارايي است، در حالي كه برنامهريزي استراتژيك به اثربخشي نظر دارد.
برنامهريزي استراتژيك سبب ميشود كه كاركنان در محدودهي زمان حال باقي نمانند و به افقهاي دوردست توجه كنند.
برنامهريزي استراتژيك با محدوديتها و تنگناهايي همراه است ولي كاربرد صحيح آن دستاوردهاي مثبتي براي سازمانها به دنبال دارد.
· ويژگيهاي برنامهريزي استراتژيك
«راسل اكاف» در مورد برنامهريزي سه ويژگي را بر ميشمرد:
1– برنامهريزي چيزي است كه ما بيش از هر كار ديگر به آن مشغول هستيم؛ يعني تصميمگيري مبتني بر پيشبيني است.
2- برنامهريزي هنگامي لازم است كه موقعيت مطلوب ما براي آينده، دربرگيرندهي مجموعهاي از تصميمات متكي بر يكديگر باشد؛ يعني با يك نظام تصميمگيري مواجه هستيم.
3- برنامهريزي فرآيندي است كه سازمان را در ايجاد يك يا چند موقعيت دلخواه براي آينده كه دستيابي به آنها دشوار به نظر ميرسد، ياري ميدهد.
با توجه به موارد ياد شده كه در برنامهريزي استراتژيك نيز صدق ميكند، ويژگيهاي ديگري ميتوان براي برنامهريزي استراتژيك برشمرد كه به شرح زير هستند:
· انعكاس ارزشهاي حاكم بر جامعه؛
· توجه به سوال اصلي و اساسي سازمان؛
· تعيين چارچوبي براي برنامهريزي و تصميمگيري مديريت؛
· ديد درازمدت و توجه به افقهاي دورتر سازمان؛
· ايجاد پيوستگي و انجام در عمليات و اقدامهاي سازمان در دورههاي زماني طولاني؛
· فراگيري برنامهريزي عملياتي سازمان و جهتبخشي به آن.
دو پرسش مهم كه سازمان در اجراي برنامهريزي استراتژيك با آنها روبهروست عبارتاند از:
1- فعاليت موسسه چيست؟
2- دليل انجام اين فعاليت چيست؟
براي پاسخ به سوال اول بايد رسالت موسسه تعريف شود و پرسش دوم با انتخاب و تعيين اهداف موسسه مربوط پاسخ داده ميشود.(گلوك ، سياست بازرگاني و مديريت استراتژيك ص 21)
رسالت
تعريف رسالت ميتواند آنقدر كلي و مبهم باشد كه در پايان معناي مشخصي را به ذهن نراند و يا تنها جنبهي تبليغاتي عمومي داشته باشد و از ايده آلهايي سخن بگويد كه دستيابي به آنها نامكن است. به عقيدهي "پيتر دراكر" نبود فلسفه وجودي به تنهايي مهمترين علت شكستهاي بازرگاني است.
رسالت يا ماموريت شامل تعريف روشني از دامنهي فعلي و مورد انتظار كسبوكار در چند سال آينده است. رسالت يا ماموريت نشاندهندهي نوع كسبوكاري است كه سازمان در آن فعاليت ميكند. اعضاي سازمان بدون داشتن چشمانداز موفقيت از چهگونگي تحقق رسالت سازمان آگاهي نخواهند داشت. به بيان ديگر رسالت، هدف سازمان و دليل انجام وظايفي را كه سازمان بر عهده دارد، مشخص ميكند.
اهداف
اهداف خواستههاي مشخصتري هستند كه از ماموريت و بررسي محيطي ناشي ميشوند عناصر استراتژي مديريت رده بالاتر به اهداف پايينتر تبديل ميشوند.
در مورد اهداف، بيان اين نكته ضروري است كه چون زمان و منابع محدود است، اولويت بعدي اهداف اهميت بسياري مييابد. در اين زمينه مصالحه (TROD OFF) براي مثال بين سوددهي و سهم بازار يا ساير اهداف بايد به طور كامل روشن باشد تا مهمترين اهداف سازمان به دست آيد.
علی جباری دکتری مدیریت آموزشی